رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

مریضی گل پسرم

سلام فرشته کوچولوی مامان خوبی نازنین پسرم. امروز صبح که از خواب بیدار شدیم که بریم مهد و سرکار دیدیم وای پسرم تب داره  . داشتم دق می کردم. همه بهم میگفتن که وقتی نی نی ها می رن مهد کودک زیاد مریض می شن. ولی خوب من میگفتم تو قوی هستی. و با اون ویتامین هایی که دکتر حسینی بهت می ده  ( روعن کبد ماهی و یک ویتامین خیلی قوی دیگه) کم مریض می شی. ولی خوب بازم نا شکر نیستم . خلاصه موندم خونه و گل پسرمو بردم دکتر حسینی . گفت چیزیش نیست یک تب ویروسیه و احتمالا اسهال هم میشه. خلاصه همینم شد. گلاب به روتون از صبح تا الان پدرم در اومده ظهر که یک 4 ساعت خوابیدی بعد هم بیدار شدی تا وقتی که ساعت 11 خوابیدی همش نق زدی و کار بد (پی پی) کردی و ...
18 مرداد 1391

خاطرات هفته گذشته و مشهد

سلام به همه نی نی های گل مخصوصا یک دونه ناز پسر خودم. عشق مامان که حالا دوباره شد مشهدی رهام  جونم برات بگه که بله ما شب جمعه رفتیم خونه عمه شیرین و افطار خوردیم و اومدیم خونمون زود خوابیدم که صبح زود بریم مشهد. رهام که خوابید مامانش تازه کاراش شروع شد ساک ها رو بستیم و ساعت 5 صبح با آژانس رفتیم ایستگاه راه آهن. رهام که تازه از خواب بیدار شده بود طبق معمول که جدیدا عاشق کیک مخصوصا از نوع تی تاپ شده مامانش براش یک کیک و یک شیرکاکائو که خودش بهش می گه کاکا خرید و داد که رهام جون بخوره بعد ساعت 6 رفتیم سوار قطار شدیم. رهام که قطار رو دیده بود کلی ذوق کرد هی میگفت قَ  قَ  بله بعد سوار شدیم و رهام وسط راه یک دو ساعتی خوابید و ...
16 مرداد 1391